پارت سی و هشتم

زمان ارسال : ۲۲۳ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 17 دقیقه

سحر زیرلب پسرش را فحش می‌داد و خود را توی خانه انداخت و در چوبی مستحکم را پشت سر خود بست. تکیه به در نفسی گرفت و باز هم فحشی نثار فرهاد کرد.

- پسره‌ی احمق!

اگر فرهاد به حرفش بود حالا این همه حرص آینده‌اش را نمی‌خورد. دیگر هم نیازی نبود ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.